تو کوچه ی دل من پرنده پرنمی زند تو این سرای به اشیانه ی دل کسی سر نمیزند
تو ی شب سیاه برگ ریزان غم کسی ازغم دوری یار در شب و روز دم نمیز ند
بر اشیانه ی دل من پرنده پر نمی زند کسی از غربت و بی کسی دل دم نمیز ند
افسانه ای رسیدن به یار میزند به سرم کسی از بی مهری او در شب تاریک دم نمیزند
کسی برای من از رسیدن او حرف نمی زند کسی از سلام من به ان عشق دم نمیزند
رسیدن من به ان یار افسانه ای محال است کسی از بی محالی دیدن روی او دم نمیزند
ای قاصد خوش خبر برسان سلام من را بگو به یار که کسی از امدنت دم نمیزند
تاریخ : یکشنبه 94/2/13 | 11:21 عصر | نویسنده : مجید کریمی پرنیان | نظر